سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حســرت پـــرواز

ظلمت تنهایی -- انتظار

مرا در ظلمت تنهائی رهایم کرده ای باشد که به نزدم آیی

آن شبانگاهان به هنگامیکه مهتاب هسنت و اشک مهتاب.

بی دوست همان به که در خیمه گاه خلوت خویش بیتوته کنی

وسر به خاطرات گذشته مشغول.ومن نیز چنین .

زیرا که روزگار . روزگار دگری است که فکر حال و هوای من و دوست را نمی کند.

از روزگارم چه شکوه که دوست نیز قدم در راه روزگار دارد. وگرنه چگونه است که

 من دمادم ذهنم اوست واو روزگاری چند بی دوست؟

و عجبا که رضایت میدهد زیرا می اندیشد:

(( دوام عاشقی ها در جدائیست ))

 

 

 

 

انتظار

شب در آن خلوت خامش سرد

آسمان ابری و پر زباران

رعدوبرقی که می غرد از غرب

آسمانی که مینالد از باد

چشم من بر در انتظار است

تا که آید از آن در یگانه

آن که روز و شبم را صفا است

آن که لبخند اوگرم و زیباست

در شب سرد و غمگینم اینجا

چشم من بر در انتظار است

تا که آن عشقه دیرینه من

آن صفای دلم روح و جانم

آن که قلبم برایش گرفته

آن که روحم برایش زند پر

از در انتظارم در آید.