سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حســرت پـــرواز

تنهایی برای من واژه قشنگیست.

 

تازگیها احساس میکنم من به تنهایی عادت نکردم بلکه من تنهایی رو دوست دارم و این

تنهایی منو به خیلی چیزها نزدیک میکنه.دیگه تو تنهاییام با رنج رفیق نیستم با خدایم رفیقم و

اینکه یک طرف من باشم و طرف دیگر او برام لذت بخشه.

دیگه منتظر معشوقی نیستم با اون همه رفتنش. تازه وقتی تو خودم شکستم فهمیدم که صدای

قشنگی هم داره. تاریکی ها هم قشنگ شده چون مثل دلم یه رنگ داره نه هزاران رنگ.

تنهایی با اونکه ثقیله اما ظرفیت روحم رو ماندگار تر میکنه و تو این تنهایی ثقیل تمام نیروی عشق

رو متوجه پروردگارم خواهم کرد !

وبعد از تنهایی مرگ آرامترین واژه است.

تنهایی من دوستت دارم.


خداوندا چرا زن آفریدی؟؟؟؟

 

خداوندا چرا زن آفریدی ؟


مرابامعنی غم آفریدی؟


خداوندا منم یک دانه الماس؟


خداوندا منم عطر گل یاس؟


منم آن شور هستی آفرینی؟


منم آن شور مستی آفرینی؟


منم زیباترین واژه خدایا؟


منم آن نازنین سازه خدایا؟


(من و موجودیم هردم سوالیم)


به روح من مرامادر دمیدی؟


به ذات من محبت آفریدی؟


مرا خواندی گل هستی خدایا؟


مرابرناکسان بستی خدایا؟


خداوندا منم مادر عزیزم؟


خداوندا منم همسر عزیزم؟


چی ام من نازنین پروردگارم؟


کجای هستیم پروردگارم؟


((خداوندا قشنگی سخت زیباست


ولیکن درزمانه دشمن ماست))




آهای اهل ادب من اعتراض دارم.

 

 

به صورت زیبا و معصومانه آنها نگاه می کردم. با چشمان زیبا و نگران و لبهایی که

طرح هزار سوال پشتشان نشسته به نگاه من پاسخ میدادند.

ومن هیچوقت تاب نگاه حسرتبارشان را ندارم.

پشت بلند گو آقایی که فقط سرخوش از صدای خوشش بود میخوند:

یتیمی درد بی درمان یتیمی

یتیمی خواری دوران یتیمی

و درد دوباره تمام وجودم رو میگیره.

بعد از اینهمه تفکر و تعقل و دین و فرهنگ

بعد از اینهمه داد سخن و ادبیات بازهم

یعنی یتیمی درد بیدرمان و یتیم در دوران خودش خواره؟

و این فرشتگان مقرب الهی همچنان با مظلومیت و معصومیت خاص کودکانه شان

 که ظرفیت پذیرش خیلی مسائل تو سن کمشان را ندارند

 باز با گنگی و ناباوری بمن نگاه میکردند و.......

سکوتشان نشان از یاد و خاطره گذشته میدهد

و یاد دورانی که سرخوش از دوران کودکی خود بودند

 اما حالا تحولی بزرگ را تو زندگی کوتاهشان حس میکنن.

میدونید اینها بهترین آفریده های پروردگارند؟

که دست کشیدن به سرشان هزاران گناه را می بخشد؟

که آه آنها دنیایی را میسوزاند؟و محبت به آنها دوری از آتش جهنم ؟

و اگر اندکی اشک به دیدگانشان بیاید

عرش خدا به لرزه در می آیدو دست درازی به اموالشان آنش جهنم است؟

 اینها فرشته اند و مایه برکت زمین.

مشکل از چیست؟ از زبان ما یا از کردار ما؟

بفهمیم چه میگوییم. بفهمیم چه میکنیم.

تا دردها را تسکین دهیم نه اینکه دوچندان کنیم.

میبوسم و میبویم قدمهای کوچکتان را

و هزاران بار خدا راشکر میکنم بواسطه این لیاقتی که پروردگارم بمن داد.

نگهداری از شما را با تمام وجودم پذیرا هستم و دستهای کوچکتان همیشه در دستهای من باقی خواهد ماند.

 بی لحظه ای دوری . بی لحظه ای تردید.

دوستتان دارم با تمام وجود.

الهی و ربی من لی غیرک


شعر زمان بیدردی

زمان بی دردی

در این زمانه که هردم زمان بیدردیست

به دست هر شرفی !دشنه های نامردیست!

به راه های خطر جای پای مردی نیست.

که جاده قرق قوم راحتی طلبیست.

در این زمانه که گل جلوه گر نمی گردد.

به چهره های همه بس نشانه زردیست.

*کجا پیدا کنمت ؟از که جویمت ای دوست

بیا بیا که زمانه زمان همدردیست!

**فراموش میکنمت! ای که گویمت ! ای دوست

چرا که این زمان زمانه چی؟ نامردیست!

 

 بیت آخر این شعر رو به دو صورت نوشتم شما کدام رو میپسندید؟


فاطمه فاطمه است .

 

امروز تعدادی از دوستان وهابی در سایت بالاترین، بحثی را مطرح کردند که مگر فاطمه زهرا از لحاظ علمی چه جایگاهی داشته و کدام فرمول ریاضی و یا فیزیک را کشف کرده است که اینهمه به بزرگداشت او اصرار دارید؟ و جالب اینکه این پرسش را دقیقا آنهایی پرسیده‌اند که در کتابهایشان دهها حدیث در منزلت و منقبت دختر پیامبر نقل شده است. من در اینجا نه می‌خواهم که به سراغ متون دینی بروم و نه قصد دارم که از روایات تاریخی دلیل و مدرک بیاورم. هر چند در کتابهای معتبر تاریخی و روایی شیعه و سنی در مدح و منقبت فاطمه زهرا، احادیث بسیاری نقل شده است. البته  انتظار چندانی هم از متعصبان وهابی ندارم. اصلا هم عجیب نیست که متعصبان وهابی، برای فرار کردن از تناقضات بی‌شماری که در لابلای کتابهای خودشان می‌بینند، راه تفسیر و توجیه را انتخاب می‌کنند که فاطمه مگر با دیگر اولاد پیامبر چه فرقی داشته، اصلا چرا فاطمه را اینقدر بزرگ می‌کنید و …؟؟ چقدر بدبختند آنهایی که نمی‌فهمند فاطمه را ما اینهمه بزرگ نکرده‌ایم! اگر اسیر جهل و تعصب نمی‌شدند لااقل احادیثی را که پیامبر درباره دخترش گفته بود، فراموش نمی‌کردند. شاید ایراد آنها بر خود پیامبر باشد که چرا اینهمه فاطمه را از زنان دیگر برتر می‌دانست!

سه دسته از آدمها، خیال خودشان را در برابر این پرسش راحت کرده‌اند. گروه اول آنهایی که پیرو مرام و مسلکی جدای از مذهب اهل بیت هستند، دوم آنهایی که فاطمه و اولاد او را تنها به این دلیل که هزار سال پیش زندگی می‌کردند، الگوی مناسبی برای بشریت امروز نمی‌دانند و سوم شیعیانی که فاطمه را تنها در ایامی خاص که همان دهه فاطمیه باشد، می‌ستایند و برایش گریه می‌کنند! (چرا که اصولا در نظر اینان خود فاطمه بیشتر سالهای عمرش را گریه می‌کرد و کار دیگری هم بلد نبود!) اما در میان هوچیگری، تعصب و توهم وهابیون اهل دین و روشنفکران ضد دین، ما طور دیگری فکر می‌کنیم. نگاه ما به زندگی فاطمه نه از سر اینست که حقش را خوردند، باغ فدک را از او گرفتند و یا دست شوهرش را بستند و فرزندش را کشتند؛ هر چند همه اینها هم هست، اما این همه ماجرا نیست. فاطمه در ذهن ما از این جهت برگزیده و محبوب است که روش زندگانی او برگزیده و پسندیده است. فاطمه را الگوی می دانیم چرا که هزار سال پیش، این راه را به مردم و جامعه نشان داد که برای دفاع از حق فرقی نمی‌کند که مرد باشی یا زن، مهم آنست که ببینی حقی ضایع می‌شود و به مظلومی ظلم می‌شود. دیگران از فاطمه تنها گریه و بچه‌داری‌ و شوهرداری‌اش را دیدند و شنیدند، اما دوستداران فاطمه دل در گرو آزادی، حق‌مداری، ظلم ستیزی و تسلیم‌ناپذیری او دارند! و دقیقا به همین دلیل است که می‌بینیم امروز وهابیون متعصب و روشنفکران ضد دین و فمینیستهای دوآتشه، در دشمنی با فاطمه با یکدیگر هم‌عقیده شده‌اند و راه تحقیر را انتخاب کرده‌اند و علی را فردی معرفی می‌کنند که زیاد شوخی می‌کرد و فاطمه هم زیاد گریه!

و تنها در چنین حالتی است که آن پرسش اولیه فرصت عرض اندام پیدا می‌کند که مگر فاطمه از لحاظ علمی چه جایگاهی داشته است؟ بله ما هم با این آقایان و خانمها هم‌عقیده هستیم. فاطمه‌ای که فقط گریه می‌کند و غصه می‌خورد، شاید جایگاهی نداشته باشد، اما فاطمه‌ای که شرایط زمانه‌اش را درک می‌کند و در برابر بدعت‌ها مردانه می‌ایستد و کجی‌ها را افشا می‌کند و کمر خم نمی‌کند و نیز فرزندانی چون حسن و حسین و زینب تربیت می‌کند که هرکدام تاریخ و حماسه و افتخاری بی‌نظیر برای بشریت آفریده‌اند، آیا این فاطمه نمی‌تواند نمونه یک زن ایده‌آل باشد؟ بله فاطمه ما «یک بانوی خانه‌نشین ناآگاه نبود!»

 ******************************************

به بخت نازک پیغمبرش لگد میزد  

کسی که پشت سرم حرفهای بد میزد

تبرشد و به سوی ناقه ام هجوم آورد 

 برای کندن من دائما لگد میزد

برای اهل تدین حدیث هم میخواند                           

 به استناد احادیث بی سند میزد

وباجسارت مخصوص جاهلیت خویش                         

 نفس کشیدن من را نفوس بد میزد

نشست شیهه شلاق روی صورت من                          

مرا به جرم کدامین گناه حد میزد

دلش نسوخت برایم کسی نکرد کمک                         

اگر که خسته نمی شد الی الابد میزد

خدا گواست که زهرا به مرگ رو انداخت                      

 ولی به سینه او مرگ دست رد میزد        لطیفیان


دخترم با تو سخن میگویم.

دختر بزرگم

دوست داشتم برایت بنویسم ای تمام بهانه بودنم.

اما یاد شعری افتادم که خودت هم خیلی دوست داری.

و میدونم این شعر تمام حق مطلب رو ادا میکنه .

...... دختر زیبای منی

دخترم نوگل من در چمنی

دخترم دوره انوه گذشت

 غم سنگین چنان کوه گذشت

دخترم در ره علم کوشا باش

در ره حجب و حیا پویا باش

تاکه در جامعه لایق باشی

نه که سربار خلایق باشی

مادرت زائیده دوران است

غم او آتش جاویدان است

مادرت معنی غم میداند

معنی ظلم و ستم میداند

چون عقابی گشوده پرو بال

تا تو را حفظ کند در همه حال

زندگانی همه بر کام شماست

نام من نیز پی نام شماست.

*******************************

تقدیم به دختر کوچکم که حسرت دیدنش به دلم ماند.

 

دخترم قشنگترین ستاره ام

ای تویی که هست همه بهانه ام

خوبی خواب است و بدی ها بیدار

باش دختر همه وقتی هوشیار.

 


پسرم با تو سخن می گویم

نوگل کوچکم

آقای دل تنهای من.

نوشکفته ترین گل خزان دیده من.

ای زیباترین موجود تمام هستی .وجود من

روزگارم بدون تو معنایی نداردو تنها کسی که تنهاییم با او قسمت می شود تویی.

دلم برای غربت چشم های تنهایت می سوزد.

برای وسعت چشمهای درشتت وبرای زیبایی قلب مهربانت

که تنها خصیصه وجودی تو نیست که زیبا میدرخشد!

پسرم با تو سخن می گویم

ای همه یادگار دورانهای خوب من

روزگار. روزگار غریبی ست و آدم ها آدمهای عجیب.

و خدا خواست . که تو بدون اینکه دستی را روی شانه های

خود احساس کنی با قدمهای کوچک و چشمهای

خوش باورت و کودکانه به جلو میروی.

به جلو برو پسرم.

دست و قلب و دیدگان و هستی من همیشه به دنبال تو و روی شانه های توست .

چه سخت میگذرد ایام.

وچه خوش میگذرد ایاممان با داشتن خدا.

قوی باش .صبور باش .آقا باش.خوب باش .قشنگ باش. مهربون باش مثل همیشه

پسرم زود بزرگ نشو

نمیخواهم ذهن کودکانه ات را با دنیای جوانی عوض کنی.

کودک باش ! بی خیال باش. با سختی روزگار دست و پنجه نرم نکن.

خوش باش و کودکی کن.

اما اگر بزرگ شدی!

سرور مهربانیهای من شو تا برایت هر آنچه در توان دارم نثار کنم.

پسرم

وقتی خوابی و به معصومیت کودکانه تو نگاه میکنم.

چشمهایم بی اختیار می شود.

وقتی بیداری و میبینم برای اثبات وجود مرد گونه ات مبارزه می کنی. قلبم میشکند.

صبور باش و ادامه بده . زندگی زیباست و برای توست .

همه زندگی و روح و روان و عمرم نثارت باد ای دلبر مادر

 

 

چه دیر میگذرد روز من بدون شما

چه سخت میرود ایام من بدون شما

چه تلخ می شود این کام من بدون شما

همه ی جود و وجودم نثار روی شما

 


مرا نشناختی

مرا نشناختی

 

 

بارها دیدی مرا نشناختی

با سلامم سر به رویی تافتی

 

روبه روی دیده ات، نادیده ام

من به دل اما تو را بس دیده ام!

 

ای که تو مانوس با شبهای من

ای که تو مانوس با غمهای من

 

من تورا در بی کلامی ساختم

دیده بستم در هوایت تاختم

 


وصف تو



ای طلوع چشمهایت, دیدنی
ناز ابرویت , به هم پیوستنی
غنچه لبخند تو, بس چیدنی
عطر گیسویت, عجب بوئیدنی
ای صدای قلب تو, ناگفتنی
دیدن رویت بسی ,دل بردنی
دیده تا بیندجمال روی تو
دل هزاران بار رفته ,رفتنی