• وبلاگ : حســرت پـــرواز
  • يادداشت : من عشقم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 12 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمدمهدي 

    عشق ديدار تو بر گردن من زنجيري است

    گوش کن با تو سخن مي گويم!! زندگي در نگهم گلزاري است و تو با قامت چون نيلوفر
    شاخه ي پر گل اين گلزاري.

    .من به چشمان تو گلهاي فراوان ديدم
    .گل عفت گل تقوا گل صد رنگ اميد
    گل فرداي بزرگ گل دنياي سپيد.
    تو همان خرد نهالي که چنين باليدي
    راست چون شاخه ي سر سبز و برومند شدي.
    همچو پر غنچه درختي همه لبخند شدي
    اما ديده بگشاي و در انديشه ي گلچينان باش.
    همه گل چين گل امروزندوهمه هستي سوزند
    کس به فرداي باغ نمي انديشد.
    انکه گرد همه گلها به هوس مي چرخد بلبل عاشق نيست
    بلکه گل چين سيه کرداري است که دود در پي گلهاي لطيف تا يکي لحظه به چنگ آرد و ريزد در خاک.
    دست او دشمن باغ است و نگاهش نا پاک.
    اما تو گل شادابي به ره باد نروغافل از باد مشو.
    اي گل صد پربا تو در پرده سخن مي گويم
    گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ
    گل پژمرده نخندد بر شاخ کس نگيرد ز گل مرده سراغ.
    عشق ديدار تو بر گردن من زنجيري است!!
    و تو چون قطعه ي الماس درشتي کم ياب گردن آويزي بر اين زنجيري.
    تا نگهبان تو باشم ز هراسي همه شب
    خواب بر ديده ي من هست حرام.
    تو که تک گوهر دنياي مني
    دل به لبخند حرامي مسپار
    دزد را دوست مخوان
    چشم اميد بر ابليس مدار
    ديو خويان پليدي که سليمان رويند
    همه گوهر شکنند.
    ديو کي ارزش گوهر داند
    نه خردمند بود هر که اهريمن را
    از سر جهل سليمان داند تو چراغ همه شبهاي مني
    به ره باد مرو
    تو گلي تو گل صد رنگي !
    پيش گل چين منشين.
    تو يکي گوهر تابنده ي بي مانندي

    + محمدمهدي 

    شرح پريشاني...

    دوستان شرح پريشاني من گوش کنيد
    داستان غم پنهاني من گوش کنيد
    قصه بي سر و ساماني من گوش کنيد
    گفت وگوي من و حيراني من گوش کنيد
    شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا کي
    سوختم سوختم اين راز نهفتن تا کي
    * * *
    روزگاري من و دل ساکن کويي بوديم
    ساکن کوي بت عربده‌جويي بوديم
    عقل و دين باخته، ديوانه‌ي رويي بوديم
    بسته‌ي سلسله‌ي سلسله مويي بوديم
    کس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
    يک گرفتار از اين جمله که هستند نبود
    * * *
    نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
    سنبل پرشکنش هيچ گرفتار نداشت
    اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
    يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت
    اول آن کس که خريدار شدش من بودم
    باعث گرمي بازار شدش من بودم
    * * *
    عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
    داد رسوايي من شهرت زيبايي او
    بسکه دادم همه جا شرح دلارايي او
    شهر پرگشت ز غوغاي تماشايي او
    اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
    کي سر برگ من بي سر و سامان دارد
    * * *
    پيش او يار نو و يار کهن هر دو يکي‌ست
    حرمت مدعي و حرمت من هردو يکي‌ست
    قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دويکي‌ست
    نغمه‌ي بلبل و غوغاي زغن هر دو يکي‌ست
    اين ندانسته که قدر همه يکسان نبود
    زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
    * * *
    چون چنين است پي کار دگر باشم به
    چند روزي پي دلدار دگر باشم به
    عندليب گل رخسار دگر باشم به
    مرغ خوش نغمه‌ي گلزار دگر باشم به
    نوگلي کو که شوم بلبل دستان سازش
    سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
    * * *
    آن که بر جانم از او دم به دم آزاري هست
    مي‌توان يافت که بر دل ز منش ياري هست
    از من و بندگي من اگر اشعاري هست
    بفروشد که به هر گوشه خريداري هست
    به وفاداري من نيست در اين شهر کسي
    بنده‌اي همچو مرا هست خريدار بسي
    * * *
    مدتي در ره عشق تو دويديم بس است
    راه سد باديه‌ي درد بريديم بس است
    قدم از راه طلب باز کشيديم بس است
    اول و آخر اين مرحله ديديم بس است
    بعد از اين ما و سرکوي دل‌آراي دگر
    با غزالي به غزلخواني و غوغاي دگر
    * * *
    تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
    آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود
    وين محبت به سد افسانه و افسون نرود
    چه گمان غلط است اين ، برود چون نرود
    چند کس از تو و ياران تو آزرده شود
    دوزخ از سردي اين طايفه افسرده شود
    * * *
    اي پسر چند به کام دگرانت بينم
    سرخوش و مست ز جام دگرانت بينم
    مايه عيش مدام دگرانت بينم
    ساقي مجلس عام دگرانت بينم
    تو چه داني که شدي يار چه بي باکي چند
    چه هوسها که ندارند هوسناکي چند
    * * *
    يار اين طايفه خانه برانداز مباش
    از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش
    مي‌شوي شهره به اين فرقه هم‌آواز مباش
    غافل از لعب حريفان دغا باز مباش
    به که مشغول به اين شغل نسازي خود را
    اين نه کاري‌ست مبادا که ببازي خود را
    * * *
    در کمين تو بسي عيب شماران هستند
    سينه پر درد ز تو کينه گذاران هستند
    داغ بر سينه ز تو سينه فکاران هستند
    غرض اينست که در قصد تو ياران هستند
    باش مردانه که ناگاه قفايي نخوري
    واقف کشتي خود باش که پايي نخوري
    * * *
    گر چه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
    وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
    شد دل‌آزرده و آزرده دل از کوي تو رفت
    با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت
    حاش لله که وفاي تو فراموش کند
    سخن مصلحت‌آميز کسان گوش کند
    شاعر : وحشي بافقي

    + محمدمهدي 

    ترانه ي جدايي

    ابر ميبارد و من ميشوم از يار جدا

    چون کنم دل به چنين روز ز دلدار جدا

    ابر و باران و من و يار ستاده به وداع

    من جدا گريه کنم ابر جدا يار جدا

    من که يکبار به وصلت نرسيدم همه عمر

    چون توانم که شوم از تو به يکبار جدا

    سلام عزيز من از عشق اين را ميدانم كه :

    عشق تن پوشي است در وراي جاودانگي ،كه اگر كسي اين جامه را به تن ننمود، درپرواز به سوي درك آسمانها يارو ياوري نخواهد داشت.عشق تلالوي ذات زيباي خداونديست كه نصيب هركسي نشده و نخواهد شد.خوشا به حال كسانيكه با كاروان عشق سيرسفرميكنند ودرانتهاي مسيرمغروق دل عشاق ميشوند .حال كه تقدير زمان ما را درگذرگاه پرشيب حوداث تنهايمان نهاده ،كاشكي دل پژمرده يمان باعطر عشق دوباره ،كمه كي آرام بگيرد .

    با سپاس دكتر رحمت سخني ازمركز آموزشي درماني امام خميني (ره)

    عشق را هر كسي نمي فهمد.....يه كم فكر كن!!!هر كسي نمي فهمد
    انتظارت از آدما زياده......تنها بسوز و خوشحال باش كه هركسي نمي فهمد

    سلام عزيز

    خوبي ؟با اجازه ات يكي از شعرهايت را با نام خودت در سايت زير درج كردم

    با سپاس دكتر رحمت سخني ازمركز آموزشي درماني امام خميني (ره)

    http://sahand27210.parsiblog.com/

    + محمد مهدي 
    وقتي تو نيستي گم ميشه آفتاب
    خاکستر ميشه حرير مهتاب
    از رفتنت من پر ميشم از شب
    شب دلهره شب اضطراب

    وقتي تو نيستي دنيا شب ميشه
    شب از دل من شب تا هميشه
    بي تو هر نفس تکرار ترسه
    لحظه لحظه نيست نبض تشويشه

    بي تو نه صدا مونده نه آواز
    نه اشک غزل نه ناله ساز
    بالي اگه هست از جنس کوهه
    از رنگ خاک و حسرت پرواز

    هيچکي عاشقت اينجور که منم
    نبود و نشد لاف نميزنم
    من از تويي که بد کردي با من
    گله ميکنم دل نميکنم

    هيچکي عاشقت اينجور که منم
    نبود و نشد لاف نميزنم
    من از تويي که بد کردي با من
    گله ميکنم دل نميکنم

    بي تو نه صدا مونده نه آواز
    نه اشک غزل نه ناله ساز
    بالي اگه هست از جنس کوهه
    از رنگ خاک و حسرت پرواز

    بي تو نه صدا مونده نه آواز
    نه اشک غزل نه ناله ساز
    بالي اگه هست از جنس کوهه
    از رنگ خاک و حسرت پرواز
    + محم 

    سلام

    تو هستي چون دنيا هست

    چون انسان هست و چون خدا هست

    شايد ديگران تورا درك نكردند و با رفتارهاي خود باعث كم شدن حركتت شدند و گاها براي اينكه به جايي برسند تورا قرباني كردند

    ولي باور كن فردا ازآن توست

    موفق باشي

    عشق شيرين است خواه عاشق باشي....خواه معشوق

    سلام به ليلا مهربون خودم

    سختياي يه عشق خيلي شيرينتر از شاديهاي ديگه است

    زيبا بود و دلنشين

    موفق باشي

    ياعلي

    روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند# ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند# گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند# آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند# عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند# خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد# عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد#

    سلام دوست عزيز

    مطالب اين وبلاگ رو کامل و دقيق بخوانيد . هيچ غل و غشي در کار نيست. ذهنيت بد

    را از خودتون دور کنيد و شروع کنيد به خواندن. اول بخوانيد. حدس و گمان را بگذاريد کنار!

    قضاوت و محاکمه را هم بذاريد براي وقتي که مطالب را از عقل و منطق به دور ديد !!!

    يه سوال؟چرامردهاحرف دل زنهارونمي فهمندوزودعصباني مي شند؟چرا حرفهاي صادقانه آدم رو بدتعبير مي کنندودرجواب حرف تندمي زنند

    غصه نخوراکثراآدمها درکشون افتضاحه