مگر براي مصلحت نگه ندارم دلم را برود
وگر نه ناله ميكنم ، نمي گذارم ، برود
اگر هواي رفتنش زسر بدر نمي رود
فرصتي آنقدر كه من جان بسپارم ، برود
هميشه اشك حسرتم بدرقه ساز راه اوست
نشد ، كه پيش پاي او اشك نبارم ، برود
بقهر رفتنش ببين ، كه پا به پا همي كند!
مگر زلج برود خود هيچ نيارم ، برود
آن گل تازه را كه دل بهم فشردو مي رود
باري اگر نپمرد، به ، بر فشارم برود
يار روان و مهدي از عقبش به سر دوان
غصه مخور ليلا دل حزين نمي گذارد برود