• وبلاگ : حســرت پـــرواز
  • يادداشت : گم كرده
  • نظرات : 4 خصوصي ، 13 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + محمدمهدي 

    نقش پايي مانده بود از من ،به ساحل ، چند جا

    ناگهان ، شد محو،

    با فرياد موجي سينه سا !

    آن که يک دم ، بر وجود من گواهي داده بود ،

    از سر انکار ، مي پرسيد:کو؟ کي؟

    کي؟ کجا؟

    ساعتي بر موج و بر آن جاي پا حيران شدم

    از زبان بي زبانان مي شنيدم نکته ها:

    اين جهان:دريا ،

    زمان:چون موج ،

    ما:مانند نقش ،

    لحظه اي مهمان اين هستي ده هستي ربا !

    يا سبک پروازتر از نقش، مانند حباب ،

    بر تلاطم هاي اين درياي بي پايان رها

    لحظه اي هستيم سرگرم تماشا ناگهان،

    يک قدم آن سوتر پيوسته با باد هوا!

    باز مي گفتم: نه !اين سان داوري بي شک خطاست ،

    فرق بسيار است بين نقش ما ، با نقش پا

    فرق بسيار است بين جان انسان وحباب

    هر دو بر بادند اما کارشان از هم جدا:

    مردماني جان خود را بر جهان افزوده اند

    آقتاب جان شان درتاروپود جان ما !

    مردماني رنگ عالم را دگرگون کرده اند

    هر يکي در کار خود نقش آفرين همچون خدا!

    هر که بر لوح جهان نقشي نيفزايد ز خويش ،

    بي گمان چون نقش پا محو است در موج فنا

    نقش هستي ساز بايد نقش بر جا ماندني

    تا چو جان خود ، جهان هم جاودان دارد تو را !

    فريدون مشيري