حســرت پـــرواز

زندگانی

 

مهربانم

جان من با زندگانی خو نمیگیرد.

زندگانی چشم ها را کور میخواهد.

قلبها را با هوس همراه می خواهد

من اسیر زندگی اینسان که میخواهی و میخواهند نخواهم شد.

و برتنهایی من اشگهای من مکرر بوسه خواهد زد.

مهربانم

از برای من صبوری سخت بیهوده است ومن

ومن با هیچکس .با هیچکس

نرد وفاداری نخواهم باخت.