حســرت پـــرواز

زندگی کردیم

شعر هامو تقدیم میکنم به همه کسانی که رسیدن به عزیزترینهاشون براشون یه رویاست.


شانه برشانه زندگی کردیم


مثل افسانه زندگی کردیم


خنده هامان همه پریشانی


من و درد و تو زندگی کردیم


دل دردمندو سینه هاپرسوز


باهمه سوز زندگی کردیم


شب ما صبح نبوداما ما


باخیال صبح زندگی کردیم


توخیال میکنی رفتی تو


بی خیال تو زندگی کردیم؟


حرف دل

حرف در دهانم باشد بهتر است .

 حتی دیگه راضی نیستم حرفهامو به ماه هم

 بگم با اینکه تو دنیا از همه بیشتر دوستش دارم.

عشق هم شده برای من خیال ولی باهاش خوشم.

همه چیز پنهان باشه بهتره کاش بتونم.

حرف دل

 

حرفهای دل من در دل من پنهانیست

 

چه کنم باکه بگویم که غمم پنهانیست

 

به ماه مینگرم من چه گویمت ای ماه

 

که اشکهای دو چشم خمور پنهانیست

 

به حرفهای قشنگ و لبان حق گویت

 

نگاه میکنم اما جواب پنهانیست

 

تو خنده میکنی و من نگاه میکنمت

 

چه گویم از غم دوران که خنده پنهانیست

 

دلم غمین و هوای دلم گرفته بسی

 

خوشم که حال و هوای دلت نه پنهانیست!!!


مهربونه دلتنگ

 

 

مهربونه دلتنگ
سکوت میکنم ای مهربونه دلتنگم 
مراچون تو همه ذوق نغمه خوانی رفت.
چه شد آن عشق , آهای مهربونه دلتنگم
وفاومهر من آن عطر مهربانی رفت.
شبی که تاسحر ای مهربونه دلتنگم
شدیم همره یاران آسمانی رفت.
طلوع آن شب و شبهاکه با نگاه خیال
شدیم همره گلهای آسمانی رفت.
فرشته ها که به ناز دوچشمشان بودیم
خمور بوسه ی نهانی نگاهی رفت.
زبان و درد دل ما کس نمیداند
صفا و همدلی و لطف و مهربانی رفت.
گل محبت و گلهای دوستی پژمرد
که باغبان گله مهربانی ما رفت.
سکوت میکنم ای مهربونه دلتنگم
بگو جوانی ما کو که زندگانی رفت.


دل سلام

دل سلام

دفتر.قلم.دوچشم ورم کرده دل سلام

خواهم که گویمت زغریبی دل کلام

در انتهای سطر بدنبال اسم تو

یک نقطه میگذارم و آغاز هر کلام

بگذارتا که دفتر این دل شود تمام

با جمله (عشقم بمان)عزیز والسلام.


تنهایی برای من واژه قشنگیست.

 

تازگیها احساس میکنم من به تنهایی عادت نکردم بلکه من تنهایی رو دوست دارم و این

تنهایی منو به خیلی چیزها نزدیک میکنه.دیگه تو تنهاییام با رنج رفیق نیستم با خدایم رفیقم و

اینکه یک طرف من باشم و طرف دیگر او برام لذت بخشه.

دیگه منتظر معشوقی نیستم با اون همه رفتنش. تازه وقتی تو خودم شکستم فهمیدم که صدای

قشنگی هم داره. تاریکی ها هم قشنگ شده چون مثل دلم یه رنگ داره نه هزاران رنگ.

تنهایی با اونکه ثقیله اما ظرفیت روحم رو ماندگار تر میکنه و تو این تنهایی ثقیل تمام نیروی عشق

رو متوجه پروردگارم خواهم کرد !

وبعد از تنهایی مرگ آرامترین واژه است.

تنهایی من دوستت دارم.


خداوندا چرا زن آفریدی؟؟؟؟

 

خداوندا چرا زن آفریدی ؟


مرابامعنی غم آفریدی؟


خداوندا منم یک دانه الماس؟


خداوندا منم عطر گل یاس؟


منم آن شور هستی آفرینی؟


منم آن شور مستی آفرینی؟


منم زیباترین واژه خدایا؟


منم آن نازنین سازه خدایا؟


(من و موجودیم هردم سوالیم)


به روح من مرامادر دمیدی؟


به ذات من محبت آفریدی؟


مرا خواندی گل هستی خدایا؟


مرابرناکسان بستی خدایا؟


خداوندا منم مادر عزیزم؟


خداوندا منم همسر عزیزم؟


چی ام من نازنین پروردگارم؟


کجای هستیم پروردگارم؟


((خداوندا قشنگی سخت زیباست


ولیکن درزمانه دشمن ماست))




آهای اهل ادب من اعتراض دارم.

 

 

به صورت زیبا و معصومانه آنها نگاه می کردم. با چشمان زیبا و نگران و لبهایی که

طرح هزار سوال پشتشان نشسته به نگاه من پاسخ میدادند.

ومن هیچوقت تاب نگاه حسرتبارشان را ندارم.

پشت بلند گو آقایی که فقط سرخوش از صدای خوشش بود میخوند:

یتیمی درد بی درمان یتیمی

یتیمی خواری دوران یتیمی

و درد دوباره تمام وجودم رو میگیره.

بعد از اینهمه تفکر و تعقل و دین و فرهنگ

بعد از اینهمه داد سخن و ادبیات بازهم

یعنی یتیمی درد بیدرمان و یتیم در دوران خودش خواره؟

و این فرشتگان مقرب الهی همچنان با مظلومیت و معصومیت خاص کودکانه شان

 که ظرفیت پذیرش خیلی مسائل تو سن کمشان را ندارند

 باز با گنگی و ناباوری بمن نگاه میکردند و.......

سکوتشان نشان از یاد و خاطره گذشته میدهد

و یاد دورانی که سرخوش از دوران کودکی خود بودند

 اما حالا تحولی بزرگ را تو زندگی کوتاهشان حس میکنن.

میدونید اینها بهترین آفریده های پروردگارند؟

که دست کشیدن به سرشان هزاران گناه را می بخشد؟

که آه آنها دنیایی را میسوزاند؟و محبت به آنها دوری از آتش جهنم ؟

و اگر اندکی اشک به دیدگانشان بیاید

عرش خدا به لرزه در می آیدو دست درازی به اموالشان آنش جهنم است؟

 اینها فرشته اند و مایه برکت زمین.

مشکل از چیست؟ از زبان ما یا از کردار ما؟

بفهمیم چه میگوییم. بفهمیم چه میکنیم.

تا دردها را تسکین دهیم نه اینکه دوچندان کنیم.

میبوسم و میبویم قدمهای کوچکتان را

و هزاران بار خدا راشکر میکنم بواسطه این لیاقتی که پروردگارم بمن داد.

نگهداری از شما را با تمام وجودم پذیرا هستم و دستهای کوچکتان همیشه در دستهای من باقی خواهد ماند.

 بی لحظه ای دوری . بی لحظه ای تردید.

دوستتان دارم با تمام وجود.

الهی و ربی من لی غیرک


شعر زمان بیدردی

زمان بی دردی

در این زمانه که هردم زمان بیدردیست

به دست هر شرفی !دشنه های نامردیست!

به راه های خطر جای پای مردی نیست.

که جاده قرق قوم راحتی طلبیست.

در این زمانه که گل جلوه گر نمی گردد.

به چهره های همه بس نشانه زردیست.

*کجا پیدا کنمت ؟از که جویمت ای دوست

بیا بیا که زمانه زمان همدردیست!

**فراموش میکنمت! ای که گویمت ! ای دوست

چرا که این زمان زمانه چی؟ نامردیست!

 

 بیت آخر این شعر رو به دو صورت نوشتم شما کدام رو میپسندید؟